حال من در زندگی چگونه است؟ سوال همیشگی در دین موفقیت. توسط اریک S. Jannazzo ، Ph.D. با عمق حتی کم عمق قلب تقریباً هر شخص در فرهنگ غربی نظیر داشته باشید و سوالی را بیابید که توانایی آن را در ایجاد انگیزه ، جنجال و شرمندگی روح انسانی بی نظیر داشته باشد. گاهی اوقات صریح و روزانه پرسیده می شود. این بیشتر اوقات برای تمام زندگی ما ناخودآگاه است ، و امور ما را مانند کشش گرانشی یک ستاره غیب هدایت می کند. این می تواند ما را به حرفه ای که از آن متنفر هستیم تبدیل کند. این می تواند ما را متقاعد کند تا با جراحی صورت خود را تغییر دهیم. این می تواند ما را مجبور به خرید یک ماشین خاص کند. همچنین می تواند ما را به درمان بیماری و تولید آثار هنری دردناک وادارد و چمن های ما را برش بزند. این س isال این است: "من از نظر دیگران در زندگی چگونه کار می کنم؟" پیروی از موفقیت یک دین است زیرا مانند سایر ادیان ، این یک سیستم نیرومند معنی سازی است که در سطوح عاطفی و شناختی عمل می کند ، تصمیمات ما را هدایت می کند ، اخلاقیات خاص خود را دارد ، با تشریفات خاصی همراه است و به صورت دسته جمعی انجام می شود توسط گروهی از مردم که ایدئولوژی عمدتا بررسی نشده ای دارند. مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد موفقیتی که دین به آن احترام می گذارد ، موفقیت به منزله تحقق بخشیدن به خود ، تعیین شده توسط خود و قضاوت در برابر خود نیست ، بلکه در عوض موفقیت است که توسط مکان درک شده در سلسله مراتب اجتماعی تعیین می شود. دین موفقیت یک بازی بسیار خطرناک است و هنوز بسیاری از ما نمی دانیم که چقدر زندگی خود را به اجبار در زیر محراب آن قرار می دهیم. آنقدر در شیوه وجود ما بافته شده است ، چنان در لایه ماشین ایدئولوژی ما قرار گرفته است که باید در یک فضای درونی ساکت و آرام گوش دهیم تا اضطراب داغی را که ایجاد می کند بشنویم: "آیا من همه این کارها را به اندازه کافی خوب انجام می دهم؟" مطمئناً بسیار سخت و غیرقابل اجتناب است که انسان احساس کند کفایت اساسی ما به ما بازمی گردد. ما اشتیاق فراگیر و ایمنی اجتماعی را داریم ، حداقل برای عضویت واقعی و شاید فراتر از آن ، صعود به جایگاهی چنان والا که فراتر از ملامت است. و حتی قدرتمندتر از اشتیاق ما به شمول ، وحشت ما از محرومیت است ، یا اینکه تقریباً در حاشیه به هیچ وجه قابل تحمل نیستیم ، و منتقل می شود برای جمع آوری تکه های زندگی باقی مانده توسط کسانی که واقعاً زندگی می کنند. چنین اشتیاق در نرم افزار آنچه انسان بودن است تعبیه شده است: نگرانی از جایگاه اجتماعی ما برای هزاره ها تحولات ما را برانگیخته است. ما فرزندان افراد بی شماری هستیم که به طور مناسب بر پیچیدگی حیرت انگیز روابط اجتماعی متمرکز شده ایم - و در پیمایش موفق نیز هستیم. هیچ راهی وجود ندارد که آنها بتوانند به اندازه کافی زنده بمانند تا بتوانند بچه های خود را تولید کنند و با موفقیت پرورش دهند. ما به شدت به یکدیگر احتیاج داریم تا هم نیازهای اساسی خود به غذا و سرپناه و هم بالاترین نیازهای خود را برای معنا و عشق تأمین کنیم. وابستگی متقابل سالم دروازه بقا و شکوفایی است و ظرفیت ما برای دستیابی به آن کاملاً به کفایت اجتماعی خودمان بستگی دارد ، "به اندازه کافی خوب" برای همکاری و عشق. بیشتر کارهای شفابخشی در زندگی ما حول این س centralال اصلی است که می دانیم لیاقت داشتن تعلق را داریم ، س questionالی که همیشه در Homo sapiens مهم بوده است. و با این وجود هومو ساپینس در غرب توسط یک فردگرایی بیش از حد سازمان یافته است که مطالبات بیشتری نیز می طلبد. برای بسیاری از ما ، احساس کافی بودن فرد به طرز دردناکی برای خاموش کردن صدای درونی کافی نیست که نه فقط تعلق بلکه برتری را نیز می طلبد. ما مرتباً کوهنوردی می کنیم اما مقصد واقعی چیست؟ یک مفهوم مبهم از چیزی وجود دارد که در آنجا انتظار می رود و به نوعی رسیدن به آن احساس می شود ، یک لکه لرزان شاید در جایی که همه احساسات خوشایند است و همه دیگران حیرت زده هستند. از آنجا که هیچ واقعیتی احتمالاً نمی تواند با این تخیل بدون مقاله مطابقت داشته باشد ، هرگز کاملاً درست به نظر نمی رسد. برای بسیاری از افراد ، این اشتیاق خاموش نشدنی بحران ایجاد می کند. افراد خوش شانس از این بحران آگاه هستند و برای مقابله با آن تلاش می کنند. بسیاری دیگر به سادگی کوهنوردی را ادامه می دهند تا جایی که نردبان جای خود را تسلیم کند.
چگونه شخصیت خود را جلا دهیمنظرات این مطلب
تعداد صفحات : -1
درباره ما
اطلاعات کاربری
آرشیو
خبر نامه
چت باکس
پیوندهای روزانه
آمار سایت
کدهای اختصاصی